باید مدتی خودتون را تو اون موقعیت تصور کنید و احساستون را بفهمید
تو شرایطی ک براتون مهمه ازشون بپرسین ک تو این فلان موقعیت چیکار میکنید و ببینید ک درمقام همسرش چه برخوردی نشون میدین و چه حسی دارین
دختردایی منم با پسری ازدواج کرده ک تک پسره و پدرنداره بااینکه مادرشوهرش خیلی نسبت بهش مهربونه الان کم آورده ازاینکه شوهرش الویت اولش مادرش و خواهرشه (ازلحاظ مالی و عاطفی)
تازه شاید مادرش منو نخواد و از من هم پیش اون زیاد بد بگه.
بحث ازدواج پیش بیاد فک میکنه من مخ پسرشو زدم.
ازدواج هم کنیم شاید مرتب فک کنه من پسرشو دزدیدم!!!
سلام.
خوبین.
بچه ها یه چیزی..
یه اتفاق تازه.
اینستگرام نصب کرده.
میگم عیب نیست رو پستای عاشقانه یا حداقل رو یه پیج عاشقانه که میشناسمش تگش کنم؟
اخه ما جمله عاشقانه هم برا هم نمیفرستیم یعنی من نمیفرستم.اونم کمتر جرعت میکنه بفرسته.بنظرتون این کارم جلوه ی بدی برام نداره؟
یه پیج دختر و پسریه که عقدن و عاشقانه های همو مینویسن.
ای پیرترین جوان تاریخ...
بیا.
سلام
اگه این کار را نکنی بهتره
...
نکن اینکارو
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
چرا؟!
فقط یه پیج هست مال یه دختر و پسره که نامزدن.پستایی از خودشون..خاطره هاشون و ارزوهاشون میزارن عشقشون هم انگار یه عشق پاکه
دوست داشتم اونم پستاشونو ببینه.فقط نمیدونم با اینکارم چه فکری ممکنه راجبم بکنه
ای پیرترین جوان تاریخ...
بیا.
چون عاشقونه اس
باید خودش حرفش را به زبون بیاره و اقدام کنه
اون که مرتب میگه!
ای پیرترین جوان تاریخ...
بیا.
خوب بگه هنوز ک اقدام نکرده
بعدشم اینجور جاها اصلا مناسب نیست.
سلام.
امروز با مامانش راجب اینکه خانم از اقا بزرگتر باشه صحبت کرده.
مامانشم بهش ثابت کرده ب این نتیجه رسیدن با موردایی که تو فامیل و اطرافیانشون دیدن..ب این نتیجه رسیدن که توی همچین ازدواجایی زن رییسه.خودشم با این حرف موافقه.میگه تا حالا بین رابطمون هم تو رییس بودی.میگه مثلا مث یه بچه من دیشب ۴۵دقیقه ازت عذرخواهی کردم اگه رییس نیستی پس خیلی کارارو من انجام نمیدادم!!!
داداش و داییشم زن بزرگتر از خودشون گرفتن و از اونجایی که خانمای اونا با مادرشوهراشون خیلی بده و اونم مادرش خیییییییلی براش مهمه.همش نگرانه.
بچه ها لطفا یخورده کمکم کنید نگران شدم.
ببینید مثلا یه بار مادرش ب من گفت چرا تو با پسرم ریاضی کار کنی اون خودش کلی ادم داره که معلم ریاضین.الان تا بخوام بهش بگم من وقت ندارم بیام برا ریاضی برو پیش کسی دیگه اون ناراحت میشه فک میکنه دارم راجب حرف مامانش حرف میزنم! فک میکنم ب نوعی دارم تیکه میندازم!!
الوووووووو؟!؟؟
ملکه جان این آقا باید به ثبات فکری برسن
انگار خودش دودل هست وگرنه چرا به خانواده اش یا لااقل مادرش نمیگه ک شمارا میخواد
ب خواهرش گفته این کاراشم داره زمینه سازی میکنه.
خوب بگو اگه مادرت ناراحته میتونی پیشم کلاس نیای
باهاش حرف زدم.اون فقط حرفای مادرشو برام تعریف کرده.
گفت برا من این چیزا مهم نیست.گفت ما اختلاف سنی زیادی نداریم.
گفت فقط مامانم جز من کسی رو نداره.باید تو زندگیم سهم داشته باشه)(راس میگه براش خیلی زحمت کشیده حتی جونشو بخاطرش بخطر انداخته )
گفت تو خوبی فقط حرف گوش کن نیستی که اونم بعد ازدواج درست میشه
گفت اصن بیا فک کنیم من ازت بزرگترم تا اونچیزا پیش نیاد.
میگه ما خوب باشیم اونا هم راضی میشن دوسمون دارن.
بنظرتون اینا یعنی مردده؟!
سلام.بچه ها بیاین
دوباره ب کمک نیاز دارم
میخوام براش وقت تعیین کنم.بگم باوجود مشکلاتت نهایتا باید تا تابستون سال اینده همه چی رسمی بشه
خییییییلی بدهکاره.خرج یه خانواده ب گردنشه.
ولی با وجود تمام خوبیاش نمیخوام اشتباه کنم
سلام
خیلی خوبه
گفتم نه.من نمیتونم.گفت قبل اینکه تصمیم بگیری بیا بریم نظر یه مشاورو هم بدونیم.قراره بریم مشاوره.
شاید امسال شرایطمون جور شه!شایدم پنج یا هشت سال دیگه!!!
میخوام هم محکم برخورد کنم و هم کاری نکنم سرخورده بشه میشه کمکم کتید چی بگم چکار کنم؟!!!!؟
سلام.
صبح بخیر.
طاعات و عباداتتون قبول باشه.
یه خبر تازه که بازم ب کمک نیاز دارم.
ب کمک یه نفر(که سرمایه از اونه )
داره یه شرکت کوچیک اموزشی راه میندازه.
تجربه ی کاری و رزومه ی خوبی داره.
اگه استقبال بشه واقعا ان شاء الله
که کارش میگیره.
بدهکاری زیادی هم رو دوششه.(بخاطر کارایی که برا خانوادش کرده و یه مدتم بیمار بود خیلی خرجش شد و بدهکار شد.)
حالا من احساس میکنم یخورده نیاز داره که بهش اعتماد بنفس و روحیه بدم(که نمیدونم چجوری و دقیقا باید چی بگم و چکار کنم!!)
و همینکه چندروز پیش که گفتم با این وضعیت من نمیتونم ادامه بدم انگار داره بیشتر تلاش میکنه یه پولی دستش بیاد برا ازدواج.
حالا نمیدونم چجوری بهش روحیه بدم.کمکش کنم که چون تازه کاره موفق بشه و
این نشه که ورشکسته بشه!!(البته خدایی نکرده!)
و هم اینکه میترسم بخوام حرف بزنم.
روحیه بدم
با خودش فک کنه خیلی زوق زدم و بیشتر برا ازدواجمونه که دارم اینکارا رو میکنم!
نمیدونم چجوری منظورمو بگم!
میترسم فک کنه
من خیلی دوس دارم ازدواج کنیم و همه چیز از طرف من اوکیه!!!.
نمیخوام اینجوری فک کنه!
چون مامانش خیلی ریزبینه و میترسم از حرکتای من بعدن برداشتای منفی داشته باشه و فک کنه من ب پسرش خط دادم و تورش کردم
نمیخوام ناشیانه کاری کنم با حرفی بزنم!!
خلاصه اینکه میشه کمکم کنید من این مدت چجوری باشم و چجوری رفتار کنم؟!!!؟
خونسرد باشم و سرد!
یا نشون بدم که خیلی خوشحالم و کمکش کنم؟!؟
چجوری؟!!!!؟
دوست عزیز باهم چه نسبتی دارین؟ایشون چند سالشه؟یه کم میشه بیشتر در مورد خصوصیات ایشون بگید؟
سلام.فک کنم همه چیزو تو این تایپیک توضیح داده باشمنوشته اصلی توسط Ti Ti
من 23 و دو سال و ده ماه از ایشون بزرگترم.
فعلا نسبتی نداریم.یعنی یه زنامی استادم بود(با سن کمش دانشگاه و... هم درس میده.)
ولی الان بعد از گذشت دوسال
فعلا یجورایی همکار پژوهشی همدیگه ایم..
از چندسال پیش خودش داره خرج خودشو میده و حتی ب خانوادش هم کمک خیلی زیادی میکنه.
خیلی کاریه.
موفق.
الگو.نابغه و هزارتا خوبیه دیگه.کافیه من اسمشو بگم سرچ کنید ببینید چه ادمیه.
خلاصه اینکه از من خاستگاری کرد و مادرش اینا مخالف بودن
رفتیم مشاوره بعد اینکه کلی خوشش اومد گفت صبر کنید تا یه سری شرایطا جور شه بعد.
الانم داریم صبر میکنیم.
اونم در حال فراهم کردن شرایطشه.
من امسال سال اخر کارشناسیم و ایشون سال دومن.
الووووووو
الووووو صدامو دارین؟!!!؟
ببین عزیزم تشویق کردن تو کاری به فکر کردن مادر ایشون نداره
شما از دو را دور میتونی. تشویقش کنی بدون اینکه کسی متوجه بشه جز خودش
وقتی میخوای تشویق یه نفر کنی
اول از همه باید ازش تعریف کنی که اعتماد به نفسش بره بالا.
بعدش. هدف از اینده این کار بهش بگی که چقدر. میتونه خوب باشه.
باید انقد انرژی مثبت درونش ایجاد کنی که. که همه چیز های خوب جذب کنه
یه کتاب هست به نام قانون جذب
انقد باید به کارای خوب و هدف اینده عالی فکر کنه که همه چیز های خوب هم. تو ضمیر ناخوداگاش تغییر. کنه. جذبش بش بشه .. که. در کمال باور نکردنی میبینی چقدددر تو کارش موفق میشه
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
مرسی.ببین عزیزم تشویق کردن تو کاری به فکر کردن مادر ایشون نداره
شما از دو را دور میتونی. تشویقش کنی بدون اینکه کسی متوجه بشه جز خودش
وقتی میخوای تشویق یه نفر کنی
اول از همه باید ازش تعریف کنی که اعتماد به نفسش بره بالا.
بعدش. هدف از اینده این کار بهش بگی که چقدر. میتونه خوب باشه.
باید انقد انرژی مثبت درونش ایجاد کنی که. که همه چیز های خوب جذب کنه
یه کتاب هست به نام قانون جذب
انقد باید به کارای خوب و هدف اینده عالی فکر کنه که همه چیز های خوب هم. تو ضمیر ناخوداگاش تغییر. کنه. جذبش بش بشه .. که. در کمال باور نکردنی میبینی چقدددر تو کارش موفق میشه
خودش یه عالمه مطالعه راجب این چیزا داره حالیشه.
اما پریماه میخوام ببینم تشویق کردنا و صحبتای من روی زمینه ی تفکر من و نظرش راجب من تاثیری نداره؟
اخه میدونی من گاهی اوقات محلش نمیزارم! هروقت بخوام باهاش خیلی خوب باشم کلی تعجب میکنه!
و اینکه اصلا نمیخوام فک کنه من برا ازدواج با اون خیلی مشتاقم و اینکارارو برا اون میکنم!
من حتی هیچ چی بهش نگم خودش از زیر سنگم شده میخواد پول دربیاره! من که راجب شرکت و این چیزا حرف میزنم بحثو ب ازدواج میکشونه!!!!!
راستی یه چیزی
از ترکیب اسممون
یه اسم رمزدار ساخته.و ما تو مسابقات یا چیزای دیگه برا اسم گروه یا اسم وسیله از اون استفاده میکنیم.
قرار شده برا اسم شرکت از اون استفاده کنه.ولی انگار گذاشته بعدن(که شدنش سختتره.) و انگار که همکاراش راضی نیستن و...
شاید استفاده نکنه.بهش بگم باید و حتمن اون اسمو بزاری؟
اخه اسم بدی هم نیست!
ب ذهنم میرسه تو جواب سوالش که میگه بگو چجوری خودمو بهت ثابت کنم و منم همیشه میگم نمیدونم!
بگم اسممونو حفظ کنه.!
راجب اسم اگه میدونه اشکالی نداره
که بذاره عیب که نداره ..ولی هرچی اسم یه چیز مدرن و سنگین باشه خیلی بیشتر جذبش میشه
ببین ملکه تو خیلی چیز ها ادم باید خیلی رک به طرف حزفش و بزنه
باید خیلی رک بهش بگی زمینه کاری هیچ ربطی به ازدواج نداره
امیدوارم. این دوتا رو باهام اشتباه نگیری
نمیشه همه چیز ها یواشکی و غیر مستقیم باشه که
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
دوست عزیزشما وقتی به ایشون اعتماد به نفس بدین شخصیت خودتونو نشون دادین واین دلیلی برمشتاق بودنشما برای ازدواج نیست،سعی کن بهش بگی که هر طور شده همراهشی وکنارشی ،بهش بگوحتی اگه خدایی نکرده موفق نشه چیزی عوض نمیشه وبازم باید تلاش کنه،تواین موقعیت سعی کن مهربون تر از همیشه برخورد کنی و ار جرو بحث واقعا دوری کن،درمورد اسم پیشنهادی برای شرکتش بگو که دوست داری این اسمو بزاره ولی مجاب نکن که حتما اینکارو بکنه چون شاید شرایطشو نداشته باشه و فقط در حد یه پیشنهاد باشه
موفق باشی
خیلی رو محبت کردنای من حساسه!
فقط نمیخوام فک کنه من شیفته شم! و فک کنه جواب من اوکیه!
خیلیا دنبالشن و همه تحسینش میکنن.منم نمیخوام مث بقیه ظاهر بشم براش!
اصن فک کنم حتی حرف زدنم بلد نباشم باهاش!!!!
سلام.وقت بخیر.
بعد از مدت ها برگشتم و واقعا ب کمک نیاز دارم.بچه ها لطفا بیاین ب همفکریتون نیاز دارم.
امروز گفت میخوان برای خارج کشور بورسیش کنن.شاید تا چهارسال.
جزعیاتش شنبه مشخص میگه.میگه اگه تو برام قسم بخوری بزنی رو قران که تا این چندسال ب پام میمونی میرم.در غیراینصورت نمیرم.
الان شرایط حتی نامزدی رو نداریم.
ولی بره برگرده خیلیا چیزا تغییر میکنه.
خیلی نمیدونم چکار کنم!!!!!!!!
نمیدونم ب پاش بمونم یا فک کنم سرنوشت من و اون از هم جداس!!!
نمیدونم با این شرایطم...
با این خانواده ی سنتی و تعصبیم که همه فک میکنن با ٢٣سال بزرگترین دختر فامیلم و باید خیلی زود ازدواج کنم و اگه مخالفت کنم حتمن یه عیب و ایرادی دارم و از این حرفا چکار باید بکنم؟!!!!!!!؟
میشه لطفا کمکم کنید چکار کنم اصن چی بگم
سلام گلم
اصلا بهش قولی نده
آدما تغییر میکنن وقتی بره اونجا و برگرده مطمین باش ی آدم دیگه اس شاید حتی تو را در شان خودش ندونه
پ بیخود آینده ات را تباه نکن
تنها خدا،آرام بخش دلها
اره از همین میترسم.
ولی خب از نظر همه کسایی که مارو دیدن اون واقعا عاشق منه.
ادم مقیدیه و...
نمیدونم چه اتفاقایی ممکنه بیفته!!!!
ممکنه عوض شه.
اون بره کلی پیشرفت میکنه.همین الانم منحصر ب فرده.و دانشگاه و... منتشو میکشن!!!
بره که واقعا....
اما خب با وجود تمام احتمالات من با تمام وجودم دوسش دارم.تصور هر نوع اینده ایی بدون اون برام سخته.نمیدونم چکار کنم!
نمیخوامم بگم نره اتفاقا کلی شوق نشون دادم خوشحال شدم.
چون میدونم اونیکه ب رفتن فک میکنه و هر دفعه موقعیتی براش پیش میاد حتمن یه روزی میره پس من نباید جلوی پیشرفتشو بگیرم.
آدما عوض میشن
اونجا ی کشوره غریبه با عقاید و روشی متفاوت
آینده ات را تباه نکن خواهری
تنها خدا،آرام بخش دلها
کسی نیست؟!؟؟؟؟؟
میشه لطفا ب دوتا پست اخریم جواب بدین؟!؟plzzzzzz
بگم منتظر نمیمونم
اگه قول ندم
ب احتمال خیلی خیلی قوی اونم از رفتن منصرف میشه اخه!!!!
خوب عقد کنید با هم برید...
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
هدفتون چیه؟
تحصیل
ازدواج با شخص مورد نظر
؟؟؟
اولویت بندی کنید یکی از این دو را اول انتخاب کنید...
شاید چند سال دیگه شرایط کلا تغیر کنه....
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
سلام.خب دریا جان امکانش وجود نداره انگار.اگه بحث بورسیه هم پیش نمی اومد تا یکی دوسال اینده هیچ خبری نبود.ب زمان نیاز داریم اون برا کار و پول و بدست اوردن رضایت خانوادش و....
دوسال پیش هم که دعوت نامه گرفته بود اوایل اشناییمون برا منم دعوت نامه جور کرد.اما ب هیچ وجه شرایط رفتن مهیا نبود.
الانم فقط اون میتونه بره
هدف من؟!؟
خب برا من ازدواج با اون از هرچیز دیگه ایی مهم تره.کنار اون ب همه چیز میتونم برسم.
اما اون تحصیل ازدواج.پول و خانوادش....
ازدواجمون انگار براش مهمه.اما بعد از اینکه درسش تموم شه برگرده
به نظر من بزار خودش راهشو انتخاب کنه....
بهش قول نده که به پاش میمونی تا برگرده....
هیچ کس از ایندش خبر نداره....
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
منم همینو بهش گفتم.همین نظرو دارم.
اما اون گیر داده از من جواب میخواد.
اونم فقط یه کلمه.： منتظر میمونم یا نه؟!!!!!
با عقلت تصمیم بگیر گلم...
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
عقلم با وجود همه ترساش دلیل قانع کننده میخواد که بتونه ازش دل بکنه!!!!
با هم برید پیش یه مشاور خوب ...
حضرت محمد(ص) فرمودند:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قران سوره یس است.
بقیه دوستان نظری ندارین؟
شما جای من بودین چکار میکردین؟
خب عزیزم چرا تا قبل از این که قراره بره، فکر این چیزا رو نکرده؟
چرا تا حالا عقد نکردین؟
بورسیه برا امریکاس.هم تحصیلی هم کار
نهایتا تا چهار سال دیگه باید بره.
گفت من دروغکی ب خانوادم گفتم که یکی از شرایط رفتن اینه که متهل باشم.
اونا هم دارن دنبال دختر میگردن براش!!!!!
خوب چرا تو را معرفی نمیکنه و به خانواده اش نمیگه ک تورا میخواد
تنها خدا،آرام بخش دلها
ب زودی همین کارو میکنه ان شاء الله.
خانوادش تا حدودی منو میشناسن!
آخجوووووووووون عروسی
منم دعوتماااااااااا
تنها خدا،آرام بخش دلها
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟